• وبلاگ : ولايت نور
  • يادداشت : ترك فعل در حقوق كيفري
  • نظرات : 8 خصوصي ، 76 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام و خسته نباشيد.

    از آشنايي با شما و وبلاگتان مسرورم و از اين که به وبلاگ حقير تشريف آورديد سپاسگزارم.

    موفق باشيد و التماس دعا

    ممنون که به وبلاگم سر زدي

    بسم رب شهدا
    سلام
    ممنون كه به من سر ميزنيد .
    مطالب جالبي انتخاب كرديد و روي آنها توضيح داديد .
    انشاالله كه هميشه موفق باشيد .


    من هم به وب شما سر زده بودم اما نظر ندادم چشم از اين به بعد نظر هم ميدم.يا علي
    salam......mer30 ke be man sar zadi va mamnoon ke daavatam kardi.....vebe jalebi dari................mer30 az matalebe porbaretan.....................baz ham montazere hozoretan hastam......harvaght omadid paiam bezarid ta bedonam........rasti esmeton chieh..................
    سلام ممنونم كه دعوتم كردين از اشنايي باشما خوشوقتم


    سلام خوبي؟

    ممنون كه به وبم امدي و نظرتو گفتي.وبم هر چقدرم خوب باشه به وب شما نميرسه . مطالب خوبي توش نوشتي.من كه استفاده كردم.

    خوشحال ميشم بازم نظرتو بدونم.راستي من چون امسال قراره كنكور بدم نميتونم تند تند بيام نت.برام دعا كن...

    سلام

    منون که از وبلاگم خوشت اومده!!اما از کسي مثه تو بعيده...

    فعلا وقت نکردم مطالب وبتو بخونم...اما اومد صابت کنم دوستي باوفام...منتظرتم

    راستي دفعه ي بعدي اسمتو هم بگو...

    نمي خاي بگي اسمت حقوقي و قضايي است؟؟؟!!!!

    اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم...
    سلام...
    وب جالبي داريد...جاي خوبي براي رسيدن به جواب سوالهامون... .
    از اينکه به در پناه آسمون سر زديد ممنون...بازم منتظر حضورتون هستم... .
    التماس دعا....يا علي... .
    سلام دوست مهربون من.مرسي از اينکه به من سر مي زنيد کوتاهي منو ببخشيد.خوشحال ميشم دوباره هم بهم سر بزنيد.
    سبکباران خراميدند و رفتند...مرا بيچاره ناميدند رو رفتند
    سواران از سر نعشم گذشتند...فغان ها کردم اما بر نگشتند
    سواران لحظه اي تمکين نکردند...ترحم بر من مسکين نکردند
    اسير و زخمي و بي دست و پا من...رفيقان اين چه سودا بود با من
    رفيقان رسم همدردي کجا رفت... جوانمردان جوانمردي کجا رفت
    مرا اين پشت مگذاريد بي تاب...گناهم چيست پايم بود در خواب
    اگر دير آمدم مجروح بودم...اسير قبض و بست روح بودم
    در باغ شهادت را نبنديد...به ما بيچارگان زان سو نخنديد
    رفيقانم دعا کردند و رفتند...مرا زخمي رها کردند و رفتند
    دعا کردند سرگردان بمانم...رها کردند تا در زندان بمانم
    شهادت نردبان آسمان بود...شهادت آسمان را نردبان بود
    چرا برداشتند اين نردبان را...چرا بستند راه اسمان را
    مرا پايي به دست نردبان بود...مرا دستي به پاي آسمان بود
    تو بالا رفته اي من در زمينم...برادر رو سياهم شرمگينم
    مرا اسب سفيدي بود روزي...شهادت را اميدي بود روزي
    در اين اطراف دوش اي دل تو بودي... نگهبان ديشب اي غافل تو بودي
    بگو اسب سفيدم را که دزديد...اميدم را اميدم را که دزديد
    مرا اسب چموشي بود روزي...شهادت مي فروشي بود روزي
    شبي چون باد بر بالش خزيدم...به سوي خانه ي ساقي دويدم
    چهل شب راه را بي وقفه راندم...چهل تصوير تا پيمانه خواندم
    ببين اي دل چقدر اين قصر زيباست..گمانم خانه ي ساقي همينجاست
    دلم تا دست بر دامان در زد...دو دستي سنگ شيون را به سر زد
    اميدم مشت نوميدي به در کوفت...نگاهم قفل در ميخ قدر کوفت
    چه دردست اين که در فصل اقاقي...به روي عاشقان در بسته ساقي
    بر اين در قفلي لجوج است..بجوش اي اشک هنگام خروش است
    در مي خانه را گيرم که بستند...کليدش را چرا يا رب شکستند
    من آخر طاقت ماندن ندارم...خدايا تاب جان کندن ندارم
    دلم تا چند يا رب خسته باشد...در لطف تو تا کي بسته باشد
    بيا باز امشب اي دل در بکوبيم...بيا اين بار محکمتر بکوبيم
    مکوب اي دل به تلخي دست بر دست... در اين قصر بلور آخر کسي هست
    بکوب اي دل که اينجا قصر نور است...بکوب اي دل مرا شرم حضور است
    بکوب اي دل که غفار است يارم... من از کوبيدن در شرم دارم
    بکوب اي دل که جاي شک و ظن نيست...مرا هرچند روي در زدن نيست
    کريمان گرچه ستارالعيوب اند...گداياني که محبوبند خوبند
    بکوب اي دل مشو نوميد از اين در...بکوب اي دل هزاران بار ديگر
    دلا پيش آي تا داغت بگويم...به گوش ات قصه اي شيرين بگويم
    برون آيي اگر از حفره ي ناز...برويت مي گشايم سفره ي راز
    نمي دانم بگويم يا نگويم...دلا بگذار تا حالا نگويم
    ببخش اي خوب امشب ناتوانم...خطا در رفته از دست زبانم
    لطيفا رحمت آور من ضعيفم...قويتر از من است امشب حريفم
    شبي ترک محبت گفته بودم...ميان دره ي شب خفته بودم
    ني ام از ناله ي شيرين تهي بود..سرم بر خاک طاقت سر نمي سود
    زبانم حرف با حرفي نمي زد...سکوتم ظرف بر ظرفي نمي زد
    نگاهم خال در جايي نمي کوفت...به چشمم اشک غمباري نمي کوفت
    دلم در سينه قفلي بود محکم...کليدش بود در درياچه ي غم
    اميدم گرد اميدي نمي گشت...شبم دنبال خورشيدي نمي گشت
    حبيبم قاصدي از پي فرستاد...پيامي با بلور مي فرستاد
    که مي دانم تو را شرم حضور است...مشو نوميد اينجا قصر نور است
    الا اي عاشق اندوهگينم...نمي خواهم تو را غمگين ببينم
    اگر آه تو از جنس نياز است...در باغ شهادت باز باز است
    نمي دانم که در سر اين چه سوداست...همين اندازه مي دانم که زيباست
    خداونداچه درد است اين چه درد است..که فولاد دلم را آب کردست
    مرا اي دوست شرم بندگي کشت...چهلطف است اين مرا شرمندگي کشت
    سلام...
    ممنون از حضور شما...
    هرچند که خواندن مطالب وبلاگ شما زياد به سن من نمي خوره...
    ولي ندانستن عيب است...
    همراهتون هستم...

    سلام هاشميان هستم شركت پتك شيراز

    ممنونم كه به وبلاگ ما سر زديد وبلاگ شما هم بسيار خوب و عالي بود اميد وارم موفق باشيد اگه شيراز اومدي زنگ بزن هرجا باشم خدمت ميرسم و تشكر ميكنم

    لطفا اسمتون رو بگيد من نميدونم افتخار اشنايي با چه كسي رو دارم

    ممنون بازم بهم سر بزنيد

    با سلام و عرض احترام

    در ابتدا از شما؛دوست عزيز تشکر و قدر داني مي کنم و در پايان بابت پيشنهادتون يک کلام "هستم".

    يا علي

    سلام ، تشكر مي كنم از لطفتون . با كمال ميل دعوتتون رو مي پذيرم . تشكر .
    سلام
    اولا ممنون از حضورتون در وبلاگم
    ثانيا تشکر از حسن لطفتون
    ثالثا شما هم وبلاگ محتوايي و خوبي داريد
    موفق باشيد و بازم تشکر
     <      1   2   3   4   5    >>    >